تمنای وصال

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم *** چه بگویم که رود غم ز دلم چون تو بیایی

تمنای وصال

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم *** چه بگویم که رود غم ز دلم چون تو بیایی

۰۶ مرداد۰۳:۳۲


ندارم جز غم عشق تو در سر
ولی افسوس که از من جدایی


نمی دانی چه شوری در سرم بود
نمی دانی چه شوقی در پرم بود
نمی دانی چه بودم آن زمان ها
کجا روز جدایی باورم بود


جدا گشتیم ولی در ریشه با هم
جدا گشتیم ولی همیشه با هم
اگر چه روی هم را ما ندیدیم
ولی در انتظار و حسرت و غم


جدایی نقطه پایان ما نیست
کسی یاری گر ما جز خدا نیست
جدایی هم سرود دیگر ماست
کسی آگه ز راز ما دوتا نیست


کبوتر های عاشق بوده ایم ما
از این دنیای خاکی رو به بالا
پر پرواز خود را باز کردیم
پریدیم هر دو تامان تا کجا ها


جدایی اولش بی خانمانی ست
جدایی آخرش یک یادگاری ست
صفوف خاطرات تلخ و شیرین
که آن هم صحنه ای از زندگانی ست


جدایی حاصل تقدیر دنیاست
نویدش چشم امیدی به فرداست
اگر یک قفل بسته باشدش نام
کلیدش در میان آسمان هاست


جدایی آتشی از جنس آب است
تو می گویی که نه ؛ سربی مذاب است
به دیواری که محکم باشدش خشت
جدایی ضربه از پی خراب است


جدایی قطره های اشک و آه است
جدایی یک مسافر پا به راه است
صدای یک وداع خانمانسوز
و تصویر دلی بر روی ماه است


جدایی ساکت و خلوت نشین است
فضای خالی یک همنشین است
دلم آهسته در گوشم چنین گفت :
جدایی هم قشنگ و دلنشین است

اگر پایان غم هایش تـــو باشی
جدایی بهترین حرف زمین است

سید سجاد | ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۰۳:۳۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی