تمنای وصال

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم *** چه بگویم که رود غم ز دلم چون تو بیایی

تمنای وصال

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم *** چه بگویم که رود غم ز دلم چون تو بیایی

۱۵ تیر۱۶:۴۹
به نام پیوند دهنده قلبها
سلام

تو که خوب میدونی تحمل ناراحتی هات برام غیر قابل تصوره پس چرا میگی بیخیال؟
تو که میدونی انقدر برام مهمی نمیتونم اشک گوشه چشمتو ببینم چرا میگی بی خیال؟
چرا میگی دیگه هیچ مهم نیست؟ چرا؟
خدایا با اینکه بهترین نعمت یعنی فراموشی را به انسان دادی اما درد برخی فراق‌ها انقدر سخت است که گویی می‌خواهد جانت را بگیرد ...
خدایا سخت تر از اون اینه از دست رفتن و نابودی عشقتو ببینی آب شدنشو شکستنشو ببینی و جز نگاه و تحمل و اشک کاری برای آروم کردنش نتونی انجام بدی
اینجاست که دیگه قلبت آروم نمیشه اینجاست که دیگه نفس کم میاری...
اینجاست که دیگه میخوای فریاد بزنی...
به خدا سخته ذره ذره آب شدن عزیزتو ببینی و دستت بسته باشه...

چرا ای نازنینم بی وفایی
دمادم با دل من در جفایی
چرا آشفته کردی روزگارم
عزیزم دارد این دل هم خدایی
سید سجاد | ۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۴۹

نظرات  (۱)

سلام داداشم هر متنی از وبلاگتو که میخونم بیشتر به عاشق بودنت یقین پیدا میکنم منم عاشقم و عشقمو اکسیژن مو به دنیا نمیدم خدا رو به همین ماه قسم میدم که به همه ی عاشق های دنیا کمک کنه هیچوقت از عشقشون جدا نشن و از خدا میخوام همه ی عاشق ها بهم برسن و هیچ دلی نشکنه.

همین طور واسه شما داداش گلم

پاسخ:
ممنون. ان شالله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی